دانلود شش مرحله عاقبت ما از زبان نیچه بزرگ
ارسال کننده : جناب آقای رضا رحیمی
سطح فعالیت : مدیر کل
ایمیل : reza.rahimi663[@]gmail.com
تاریخ ارسال : ۲۱ فروردین ۱۳۹۴
دفعات بازدید : 1977
زبان نوشتاری : فارسی
تعداد صفحه : 12
فرمت فایل : word , pdf
حجم فایل : 84kb
قیمت فایل : رایگان
دانلود فایل
امتیاز مثبت : 0
امتیاز منفی : 0


فریدریش نیچه
این فایل بخشی از سخنان نیچه می باشد که به صورت pdf و word اورده شده و مطالعه آن بسیار مطلوب است.چراکه جملات فلسفی ایشان در این متن به خوبی به چشم می خورد. البته برای اینکه فردریش نیچه را بشناسید در ادامه و مقدمه آن را معرفی کرده ام.
امید وارم نظر شما دوستان را جلب نماید.
از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ امروزی بر مبنای سؤالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزشها و اخلاق بودهاست. نوشتههای وی سبک تازهای در زبان آلمانی محسوب میشد؛ نوشتههایی بسیار ژرف و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گوییها مینامید. یکی از گفتارهای نیچه: اگر یکی از اهداف خدا دوست داشتن و عشق ورزیدن میبود اولین کاری که او میکرد چشم پوشی از قضاوت و دادرسی بود. چرا که یک دادرسی و قضاوت هیچ ارتباطی به محبت و عشق ورزی ندارد. یکی از مشهورترین جملات او «خدا مردهاست»میباشد که بحثهای فراوانی را پدید آورده است.
شش مرحله عاقبت ما از زبان نیچه بزرگ فهرست ندارد
زندگی نامه
نیچه در 17 سالگی ، سال 1861
او در ۱۵اکتبر سال ۱۸۴۴در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. به دلیل مقارنت این روز با روز تولد فریدریش ویلهلم چهارم، پادشاه وقت پروس، پدر او که معلم چند تن از اعضای خاندان سلطنت بود، به ذوق وطنخواهی از این تصادف خوشحال گردید و نام کوچک پادشاه را بر فرزند خود نهاد. خود او بعدها که بزرگ شد در یکی از کتابهایش نوشت:
«این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود.»
پدر فریدریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا میآورند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمهاش بزرگ شد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب میکردند و باغچهها را ضایع میساختند و مشق سربازی مینمودند و دروغ میگفتند متنفر بود. همدرسان او به وی «کشیش کوچک» خطاب میکردند و یکی از آنان وی را «عیسی در محراب» نامید. لذت او در این بود که در گوشهای بنشیند و انجیل بخواند و گاهی آن را چنان با رقت و احساس بر دیگران میخواند که اشک از دیدگانشان میآورد. ولی در پشت این پرده، غرور شدید و میل فراوان به تحمل آلام جسمانی نهان بود. هنگامی که همدرسانش در داستان "موسیس سکه وولاً تردید کردند، یک بسته کبریت را در کف دست روشن کرد و چندان نگهداشت که همه بسوخت. این یک حادثه مثالی و نمونهای بود: در تمام عمر در جستجوی وسایل روحی و جسمی بود تا خود را چنان سخت و نیرومند سازد که به کمال مردی برسد: «آنچه نیستم برای من خدا و فضیلت است.» وی از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت.
تحصیلات
در تاریخ تفکر جهان بیتردید از هر منظری که به شناخت و بررسی اندیشه و حیات متفکرین پرداخته شود، نیچه اندیشمندی بیبدیل و استثنایی جلوه خواهد کرد.
نیچه در لباس سربازی 1868
او پس از عید پاک ۱۸۶۵تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به عیسی مسیح) رها میکند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» مینویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشتهاست که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». در ۱۷اوت ۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیش میشود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه فیلولوژی بپردازد. او در دانشگاه لایپزیش به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و باز نمود را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری میکند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بیخبر بود، به زودی به دوستانش اعلام میکند که او یک «شوپنهاوری» شدهاست.
در ۲۳سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد، در سرباز خانه به عنوان یک سوارکار ماهر شناخته میشود:
«در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!»
در ماه مارس ۱۸۶۸به دلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه بهعنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.
نیچه از ۲۴سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹به مدت ده سال) به استادی کرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب میشود. در ۲۳مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت میکند. او در این دوران آشنایی نزدیکی با «یاکوب بورک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» داشت. او هوادار فلسفهٔ آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیکی داشت. وی بعدها گوشهٔ انزوا گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.
او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» میخواند. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه میگوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانهای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم میداند.»
با رسیدن به اواخر دهه۱۸۷۰نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود.
ترک شهروندی آلمان
نیچه و لو آندره آس سالومه و پل ری در 1882
در سال ۱۸۶۹نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی میکرد بخش عمدهای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان میگذاردو با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.
نیچه ادعا کرد که دارای تباری از یک خانواده سرشناس لهستانی است و بر این مساله اصرار زیادی نیز ورزید. از او نقل شدهاست که نوشته: «آلمان دارای ملتی بزرگ است چرا که مردمانش خون لهستانی در رگهایشان جاریست... من به لهستانی تبار بودن خود افتخار میکنم.»نیچه نوشت: «به من گفته شده که نیاکانم از سرشناسان لهستانی بودهاند که حدود یکصد سال پیش به واسطه باورهای مذهبیشان (پروتستان در لهستان اکثریت کاتولیک) مجبور به ترک خانه و سرزمینشان شدند؛ نامشان بعد از مهاجرت، آلمانی مآب میشود و از نیتسکیُ (Niëtzky) به نیچه (Nietzsche) تغییر داده میشود.
«لو آندره آس سالومه» دختر یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناکترین عشق نیچه بدل شد. او میگوید: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و «از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.» اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد.
جنون و مرگ
پرتره کشیده شده توسط هانس الده در 1900
فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقیاش، ده سال پایان عمرش را در جنون به سربرد و در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند.
سرانجام در سال ۱۸۸۹به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن کرسی استادی شد و بالاخره در ۲۵اوت سال ۱۹۰۰در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ بر اثر سرطان مغزیاز دنیا میرود. او معتقد بود سر دردهایش نتیجهٔ درد زایش افکار نو میباشد.
زندگی شخصی
نیچه زندگی شخصی پر تلاطمی داشت و چندان با زنان هم میانه ای نداشت. نایجل راجرز و مل تامپسون در کتاب فیلسوفان بدکردار نشان می دهند که نیچه دائماً بیمار بوده و سردرد داشته و اگر بر اثر بیماری سفلیس نمی مرد، می شد نتیجه گرفت که او در هنگام مرگ هنوز پسر بوده است. نیچه چند مورد به زنانی مثل لو سالومه و کازیما واگنر ابراز عشق کرده بود اما همه این موارد با تلخی پایان یافت و مخصوصا خیانت لو سالومه و دوستش پل ری به او ضربه بسیار محکمی به او وارد آورد که بیماری او را تشدید کرد. در اواخر عمر نیچه خواهرش از او مراقبت می کرد که او هم حداکثر استفاده را از عواید فروش آثار او برد. نیچه در ده سال آخر عمرش عملاً مجنون بود.
نظریه در مذهب
نیچه بر خلاف آنچه تصور میشود بیشتر بر حرکت جمعی جامعه پیش میرود و مرگ یک ملت را مردن آرمانها و ارزشهای انسانی میپندارد و همین را دلیل مستحکم بر نفوذ مذهب و نابودی پیشروی میداند. و مذهب را زاده خیال میداند و تا آنجا پیش میرود که میگوید:تمامی قلمرو اخلاق و دین ذیل این برداشت از علتهای زادهٔ خیال جای میگیرد و شناخت انسان زیباترین میداند به جای آنچه توهم مذهبی مینامیم که باید اطاعت بی چون و چرا دانست.
نیچه و ایرانیان
نیچه در 1882
اطلاعات وسیع نیچه در زمینه زبانها، تاریخ، فرهنگ، از جمله یونانی و رومی و پژوهشهایی که صورت میدهد نشان از تسلط او در باره فرهنگ و فلسفه ایران باستان دارد. در روزگار تراژیک یونانیان، که هر دو از نخستین آثار او میباشد. شناخت او در باره تاریخ و فرهنگ یونان و روم، مطالعه آثار تاریخی بازمانده از ایران باستان، سبب آشنایی و علاقه وافر او با تاریخ و فرهنگ ایران باستان گردید. آثار او، شامل پاره نوشتهها و یادداشتهای بازمانده در دفترهای او، که حجم زیادی از کل نوشتههای او را شامل میگردد، از فرهنگ ایران باستان مکرراً یاد میکند. دلبستگی نیچه به ایران و ستایش فرهنگ باستانی آن را در کتابی بنام چنین گفت زرتشت در مورد تفکر فلسفه اشو زردشت میتوان به وضوح دید و نیز نهادن نام وی برکتاب، سعی در با ارزش نشاندادن تحقیقات خود میباشد.
نیچه و حافظ
نیچه یکی از نمونههای عالی خردمندی بینای دیونوسوسی خود را در حافظ مییابد. نام حافظ ده بار در مجموعهٔ آثار وی آمده است. بیگمان، دلبستگی گوته به حافظ و ستایشی که در دیوان غربی–شرقی از حافظ و حکمت شرقیِ او کرده، در توجه نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشتههای نیچه نامِ حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته میآید و نیچه هر دو را به عنوان قلههای خردمندی ژرف میستاید. حافظ نزد او نمایندهٔ آن آزادهجانی شرقی است که با وجد دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شور سرشار میستاید، به لذتهای آن روی میکند و در همان حال، به خطرها و بلاهای آن نیز پشت نمیکند.
در میان پارهنوشتههای بازمانده از نیچه، از جمله شعری خطاب به حافظ هست: به حافظ، پرسش یک آبنوش
میخانهای که تو برای خویش
پیافکندهای
فراختر از هر خانهای است
جهان از سر کشیدن مییی
که تو در اندرون آن میاندازی،
ناتوان است.
پرندهای، که روزگاری ققنوس بود
در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد
خود گویا تویی
تو همهای، تو هیچی
میخانهای، مییی
ققنوسی، کوهی و موشی،
در خود فرو میروی ابدی،
از خود میپروازی ابدی،
رخشندگی همهٔ ژرفاها،
و مستی همهٔ مستانی
- تو و شراب؟
چکیدهٔ نظریات
انتقاد با لحنی گزنده از تلقی ارزش و ضد ارزش جامعه پیام محوری نیچهاست. این پیام با مرگ فراروایت در فلسفه پست مدرنیته به منصه ظهور رسید. ارزش و ضدارزش در اراده معطوف به قدرت نهفتهاست طوری که گاه خود ما فریب ظاهر حقیقت طلبی و عدالت خواهی نمادین خود را میخوریم اما داوری ارزشی ما در پس میل به قدرت قرار دارد.
رسالهٔ آرمانِ زهد
پیشانگارهٔ نیچه در رسالهٔ «آرمانِ زهد» چنین است: گناهکاریِ انسان نه یک واقعیت، که تفسیرِ یک واقعیت است.